در 21 آبان ماه همان‌گونه که کرمانشاه لرزید، قلب من هم لرزید. بغض تلخی سد راه نفس کشیدنم شد... 
تصاویری از زلزله زدگان در فضای مجازی می‌‌دیدم؛ کودکانی که خانواده‌ی خودرا از دست داده بودند، مادرانی که فرزند بی روح خودرا در آغوش گرفته بودند، پدری که در زیر آوارها به دنبال فرزندش می‌‌گشت، پسربچه‌ای از سرما زانوهای خودرا بغل کرده بود و دم نمی‌زد...
خدایا! چرا کاری از دستم بر نمی‌آید؟ هنگامی که شنیدم مردم ایران همه برای کمک به زلزله زدگان برخاسته‌اند، من هم برخاستم. هرکسی به نحوی کمک می‌کرد. یکی خون می‌داد، یکی پول می‌داد، یکی غذا می‌داد، یکی لباس‌های گرم می‌داد، یکی چادر می‌داد، یکی هم با دستان خودش، مردم را از زیر آوار بیرون می‌کشید و... 
خدایا!تنها کمک ما کافی نیست، تو هم دستشان را رها نکن. 
خدایا! به خانواده‌هایی که عزیزان خود را از دست داده‌اند، صبر بده. 
خدایا!در این شرایط سخت زندگی را برایشان آسان‌تر کن. 
کرمانشاه، ما همه برای کمک آماده ایم!